عباس شاپوري

سرزمين پارسيان

فرهنگ و گذشته آريایی

به نام خدا

همونطور که همگی میدونید آقای شاپوری یکی از برجسته ترین آهنگسازان ایرانی بودند و یک ویولنیست بسیار ماهر و شاهکار و همینطور هم همسر مرحوم پوران که زبانزد هم هست

 

اولا یک مثلث در موسیقی ملی ما یادمون نره که بسیار تاریخی و بسیار دینامیک بودند و منجر به آفرینش آثار شگرف و خاطره انگیزی شدند.

 

این مثلث تشکیل شده از آهنگسازان و خواننده هایی بودند که بطور تخصصی برای یکدیگر کار میکردند و آثار منحصر بفردی رو ثبت میکردند و همچنین همدل هنری و هم احساس هنری بودند و در این راه نکات بسیاری از یکدیگر بهره بردند و آموختند

 

ضلع اول این مثلث حمیرا و پرویز یاحقی بود

 

ضلع دوم پوران و عباس شاپوری

 

ضلع سوم رویا و مرحوم استاد بدیعی

 

عجیب شاهکارهایی این مثل خلق کردند و چنان شهرتی در موسیقی کسب کردند که واقعا تاریخی هست.ضمن اینکه اضلاع این مثل رابطه رقابتی هم با هم داشتند بطوریکه جناب جواد لشگری برای من نقل کرده بودند زمانیکه پوران و شاپوری در سفر آلمان بودند ناگاه خبردار میشوند که اثری رو پرویز یاحقی برای حمیرا ساخته که به شکل یک بمب  این اثر سرزبانها افتاد و گل کرد و در اون سفر پوران با حالت معصومانه ای به عباس شاپوری میگوید که ای کاش میشد من و تو بتونیم چنین اثری داشته باشیم که همه حسرت ما رو بخورند و سرزبانها بیفتد که فورا عباس شاپوری میگه که نگران نباش یه اثری رو میسازم که از این هم بالاتر و مشهورتر بشه که من البته یادم نمیاد کدام تران هرو ایشون برای پوران ساختند که ازقضا مشهورتر از اثر حمیرا و یاحقی هم شد و همینطور این چرخش بین رویا و بدیعی/حمیرا و یاحقی/پوران و شاپوری ادامه داشت

 

و شما میبینید که چقدر فضای موسیقی حالت پیشرفت و زنده ای داشت و هر اثر میبایست که از اثر پیشین و هم رده خود الزاما برتر باشد و خصوصیت خاصی حتما داشته باشد.

 

به این میگن رقابت! به این میگن فضای موسیقی و فضای خلاق

 

بهرحال از این موضوع گذشته بپردازیم باز دوباره به مرحوم شاپوری در امر نوازندگی که در ابتدا هم گفته شد در وبلاگ جناب انصاری بارها در این مورد تاکید کردم

 

اولا عباس شاپوری یک نوازنده حرفه ای کافه بود و از نظر پنجه و صدای ویولن به اون سمت گرایش داشت و پنجه ای به دقت و تمیزی علی تجویدی و به نرمی و لطافت یک کافه نواز بود.پنجه ای شیرین و دلربا که حالا برخی معتقدند سبک عربی در اون هست.ولی چیزیست که در نوازندگی ایرانی به شخصه میپسندم و اگر چنین شیرینی نباشد ویولن ایرانی معنایی آنچنان نخواهد داشت

 

نکته دیگر که یکی از شگرف ترین مسائل نوازندگی هست و اون موقع من یادمه به سعید انصاری هم گفتم اگر اون زمان ویدئوی تصویری از نوازندگی شاپوری بود و طوری که در دنیا هم پخش میشد بی شک شاپوری یکی از نوازندگان سرشناس بود چرا که عباس شاپوری چپ دست بود!

 

چه شخص چپ دست باشد و چه راست دست میبایست نوازنده ویولن را با دست چپ بگیرد و آرشه را با دست راست و همینطور هم بیاموزد

 

اما عباس شاپوری اینگونه نبود.ایشون آرشه رو با دست چپ میگرفت و در اینصورت اگر کسی چنین کاری کند میبایت که جای سیمای ویولن را عوض کند یعنی سیم اول جای چهارم و ... همینطور تعویض گردد

 

که باز عباس شاپوری این کار رو نکرد و دقیقا تصور بفرمایید ایشون نوازندگی ویولن را معکوس انجام میداد! یعنی از نظر مغزی و فیزیک نوازندگی ویولن و اینکه اصلا جای سیمها در این صورت کاملا معکوس خواهد شد مسئله ای کاملا شگرف بود که عباس شاپوری شاید تنها نوازنده ای در دنیا بود که به این شکل مینواخت و بهتر و مسلط تر از هر نوازنده عادی دیگر هم مینواخت!

 

این مسئله اصلا یکی از عجایب هست و حیف که بهرحال برخی مسائل مطرح نمیشود و یا امثال مجید نجاحی که از یک دست فلج بود و مجبور بود متدی انتخاب کنه و سنتور رو با یک دست بنوازه.خب اینها خلاقیت و عجایب هستند دیگه وگرنه عجایب به چه میگویند؟!
اما بپردازم به آشنایی خودم و استاد شاپوری

 

آقای شاپوری بعد از اینکه از پوران جدا شد همسر دومی گرفت و متاسفانه و متاسفانه همسر ایشون چنان این مرد رو اذیت و آزار کرد و چنان خانه و زندگی این مرد رو تباه کرد که گفتار در این مورد غیر از رنجش دوستان نخواهد بود.

 

عباس شاپوری از خانواده های بزرگ تهران بود و جز ثرتمندان شهر تهران و پدر ایشون هم صاحب همین گراند هتل تهران بودند و این موضوع و این زندگی عباس شاپوری دقیقا نقطه مخالف پیشینه اوست

 

ازدواج او با همسر دوم غیر از فلاکت و بدبختی چیز دیگری نداشت.چقدر من هنرمندانی رو دیدم و شنیدم که از استاد شاپوری چه تعریفها میکردند و چقدر اخلاق این مرد بزرگ رو ارزشمند میدونستند و او رو اصلا از جنس دیگری خطاب میکردند.

 

و من یادمه آقای تجویدی در مراسمی و در کنار بزرگانی چون انوشیروان روحانی داشتند صحبت میکردند و گفتند عباس شاپوری از یک سرزمین دیگر و از یک دنیایی دیگر بود و تنها عیب عباس شاپوری و بزرگترین عیب او این بود که خیلی زیاد مهربان بود!

 

و هنردوستان گرامی باید بگم که واقعا چنین بود! چقدر این مرد نازنین بود.سال ۷۵ یا ۷۶ بود که عباس شاپوری را پیدا کردم

 

متاسفانه در اوج پیری چیزی از او نمانده بود.

 

ایشون در یک ساختمانی در خیابان جمهوری که اون ساختمون مال یه تیمساری بود و یک اتاق هم مال عباس شاپوری بو که هم در اونجا ساز میساخت و تعمیر میکرد و هم در اون اتاق زندگی میکرد.

 

چی بگم! اونچه که من دیدم زندگی نبود.و اونچه که من دیدم هیچ شباهتی به عباس شاپوری و سابقه هنری او و زندگی زیبای او نداشت.

 

تنها چیری که مانده بود یک مرد مسنی که بسیار خوش برخورد و مهربان بود و ساز میساخت.من پس از اینکه خودم رو معرفی کردم و گفتم از شاگردان اسداله ملک هستم و ازقضا دیگه کلاسهای من هم با مرحوم ملک تموم شده بود.رفتم پیش آقای شاپوری و گفتم من یه مقدار در تعمیرات ساز و آشنایی با فیزیک ساز علاقه دارم و یه چیزهایی هم میدونم و تعمیرات جزئی هم داشتم.از جمله تراش چوب و رگلاژ و تراش خرک و ...

 

حدود ۷ جلسه من پیش ایشون رفتم و یه سری نکات ظریفی رو از ایشون آموختم و واقعا نکات ظریفی بود که شاید بقدری کوچک و بقدری تجربی بود که به ذهن و تجربه هرکسی نمیرسید که به آن دست پیدا کند.و میشه گفت نکاتی حتی ساده

 

اما در مورد سازهای آقای شاپوری بگم.سازهای مختلفی و ساختارهای مختلفی برای ویولن میساخت.یکی دو تا سازش واقعا عالی بود و به حق هست که مهر عباس شاپوری اون سازها رو مزین کرده بود! اما شاید یکی از ساختارهای عجیبی که در ساز بکار میگرفت شکلی از ویولن بود که به سبک خود شاپوری بود و شکل آن اتون شکل مرسومی که ما از ویولن فکر میکنیم نبود و باید گفت مستطیلی بود.

 

یعنی چوب رو به شکل مستطیل میساخت و قالب خاصی داشت و جز ویولنهای فانتزی عباس شاپوری بود.البته یکی از این سازها رو که تست کردم صدای مثل کمانچه داشت و حالا نمیشه گفت یک ساز خیلی عالی.بلکه متوسط.عرض کردم نوع فانتزی از ساخته هاش بود.ولی درکل سازهای بسیار خوب و ارزشمندی داشت و الگوهای خوبی درآورده بود.متاسانه نمیدونم امروزه سازهای شاپوری دست چه کسی هست و چه اشخاصی دراری این سازها هستند.

 

اما عباس شاپوری خود ویولن دوستان خود را هم سعی میکرد جمع آوری کنه و اینها رو نگه داره.یکی از اون ویولنها ویولن ساخت و الگوی ایتالیایی مرحوم مهدی خالدی بود که قهوه ای مایل به مشکی بود.دو ساز ایشون از مهدی خالدی داشت.یکی ساز رنگ چوب مهدی خالدی بود که حتما شما در برخی عکسها دیدید. و در روزهای بعد که من به یشون سر میزدم ایشون به من همیشه بمن گفت تو توانایی مالی و هنری رو داری و ساز مهدی خالدی رو باید داشته باشی.من واقعیتش نمیپذیرفتم و در اون موقع یک حس خیلی شوک و همراه با تفاخر و شرم و بهت زدگی من رو گرفته بود و باورم نمیشد که من بخوام چنین جسارتی کنم و ساز مرحوم استاد مهدی خالدی رو بگیرم.بهرحال من این ساز رو نپذیرفتم

 

بعدها ایشون پیشنهاد کرد که مهدی خالدی یه ساز بسیار خوبی داشت که تیره رنگ و قهوه ای بسیار تیره بود که قبل دست من بود و من این ساز رو یه مقدار روش کار کردم و خرک تراش دادم و گریف اون رو تنظیم کردم و ...

 

آقا هرطور شده بعدها من این ساز رو تونستم گیر بیارم و پس از چند سال این ساز تیره رنگی که مرحوم شاپوری صحبت کرده بود رو من بدست آوردم. و طبق گفته ایشون این ساز واقعا ساز عجیب و ارزشمندی بود که اون موقع دست مهدی خالدی بود

 

اما ویژگیهای این ساز.اولا این ساز ساخته شده تاریخ ۱۹۴۴ هست ساخت ایتالیا که از شکل ظاهری آن کاملا مشخص هست و دوم اینکه ظرافت در ساخت این ساز بینظیر هست.طوری که کلاف دور این ویولن با چوبی ساخته شده که بقدری ظریف و خاص هست که زمانی که شما کمی با انگشت بر این چوب فشار بدهید این چوب حالت ارتجاعی دارد و این ظرافت کاملا ملموس هست.طنینی که در این ساز پخش میشود و لرزه ای که بر خود نوازنده می اندازد خود گویای مطلب است.

 

خلاصه این ساز مهدی خالدی رو من گیر آوردم و دیدم بله دقیقا طبق حرف سالهای گذشته مرحوم شاپوری گریف این ساز مرمت شده دست عباس شاپوری هست و چون الگوی ساخت این ویولن طوری بود که گریف به خود ساز چسبیده بود،عباس شاپوری با طرفندی گریف این ساز رو بالا آورده بود و ازقضا روی که داشتم خرک این ساز رو من جابجا میکردم و یه بار هم این خرک رو برداشتم دیدم بله! زیر خرک نوشته منوچهری

 

خرک منوچهری بود که اون موقع آقای شاپوری بر روی این ساز طبق کلی آزمایش و تست کردن مناسب این ساز دونسته بود.

 

یکی از یادگاریهای دیگری که من از عباس شاپوری گرفتم چون در مورد مهدی خالدی همون موقع ایشون داشتند صحبت میکردند دو تا نوار کاست از مهدی خالدی به من دادند.که همنوازی ویولن مهدی خالدی و تنبک مهرداد خالدی و سنتور اصغر خالدی و سه تار مرحوم عبادی بود که در این دونوار همنوای شده بود و جز آثار نفیسی هست که من دارم البته ۲ ماه پیش داشتم این نوارهای قدیم رو چک میکردم به این دو هدیه مرحوم شاپوری برخوردم و دیدم اتفاقا جلد این نوار نوشته منتشر شده کانون پرورش فکری کودکان که مطمئنا این دو اثر حتما باید در بازار باشند و یا اینکه در آن دوران منتشر شدند و شاید هنوز هم منتشر بشوند!

 

مراسم تدفین عباس شاپوری در سال ۸۴ با حضور پرویز یاحقی و دیگر هنرمندان بزرگ کشور ما همراه بود که مراسم جالبی هم نبود و کمی جدال و بی شرمی از طرف خانم ایشون رخ داد و یکی از هنرمندان هم فریاد میدند که این چه بدبختی بود که ای زن تو سر این مرد آوردی و چه روزگاری بود برای این مرد ساختی.

 

وای بر هنرمندان ایران ما.شما ندونید من که میدونم هرکدام چگونه زندگی کردند و فوت کردند.از اسداله ملک گرفته تا ... وای برما.شاید خوشبخت ترین آنها پرویز یاحقی بود! هنوز هم بر این معتقدم.تا این حد بدانیم که خوشبخت ترین آنها پرویز یاحقی بود.

 

این انصاف نبود که شاپوری از دار دنیا یک اتاق در فلان جای خیابان جمهوری داشته باشد شب و روزش را در آن سیر کند.حرف از چه کسی میزنیم؟! شخصی که چه در نوازندگی و چه در ارکستر و چه در آهنگسازی و چه در شهرت نزد مردم و سازنده هنرمندی چون پوران شاپوری و مردی که در رادیو و برنامه ها و کلی سازماندهی های هنری دست داشته.واقعا جای شاپوری و امثال شاپوری همچون رضا محجوبی که جریان فوت و مرگ ایشون دردناکترین مرگ تاریخ موسیقی ماست و یا حسین تهرانی که بالاتر از او در تاریخ موسیقی ملی نداریم در شهرت و سازندگی بنیاد موسیقی ملی ایران که چگونه در سن ۶۰ سالگی در خانه سالمندان تک و تنها فوت کرد.

 

موسیقی ما همین هست که حسین تهرانی آن که بزرگمرد موسیقی ملی ما بود با آن همه عظمت اینطور... دیگه حساب آخر کار رو کنید.حساب نوازنده های چیره دست حتی لاله زار که امروزه به عنوان دوره گردهای پیر در خیابانها میبینیم در برف و باران پرسه میزنند و گاهی در تکاپو و فرار کردن از دست ماموران پلیش و شهرداری!و گاهی اسیر پلیسهای گشت درحال گریه و زاری با سازی شکسته شده در دست!

 

سازهایی که حتی مال خودشان نیست.سازهای کرایه ای.آن هم کرایه ای روزانه.

 

بله خانم وزیری تلاش کرد که زن را در آواز زنده کند و صدایش بتواند آزاد باشد.مهوش تلاش کرد فرهنگی را با خود به جا آورد و زیربار همه نوع بدبختیها برود و خانواده های بی سرپرست را یاری کند و درآمد شبانه کاباره را همه خیریه کند و ... صبا که تمام زندگی اش را برای موسیقی داد.گاهی از این شهر به آن شهر از رشت به تهران در تکاپوری گوشه ها و کلاسهای آموزشی برای اینکه حسین تهرانی ضرب بگیرد و میکروفونی باشد تا ضبط آثار میسر گردد.از خانه تا میخانه از رادیو و ارکستر تا کافه و کاباره...ره واقعا هزار ساله بود.البته لطفی بود که باز ما یک شبه همه را به باد دادیم.نه مهوش روحپرور و فروغ فرخزاد دانستیم و نه حرمت نواب صفا و کلنل وزیری و مهدی سهیلی و...

 

این واقعیت موسیقی ماست

 

خلاصه یکی ساز مهدی خالدی و یکی این دو نوار و یکی هم آموخته های من از عباس شاپوری تنها یادگاری من از استاد عباس شاپوری هست

 

خدا ایشون رو بیامرزه و همینطور مرحوم اسداله ملک



نگار شده در برچسب:عباس شاپوري, هنگام بوسيله سرزمين پارسيان| |